كاربرد اپيدميولوژي در روان پزشكي
DOI::
https://doi.org/10.22100/jkh.v5i0.960چکیده
اپیدمیولوژی روان پزشكي بهعنوان شاخهاي از اپیدمیولوژی عمومي و همچنين يك رشته فوق تخصصي مهم روانپزشکی علمی از بيش از نيم قرن پيش ايجاد و به سرعت گسترش پيدا نمود. اين رشته بهدنبال اندازهگیری میزان شیوع اختلات روانپزشكي در جامعه است. اندازهگیری دقيق شیوع اختلالات روانی خیلی سخت است و روشهای جاری نسبتاً ضعيف هستند. دو نقطه نگرانكننده كه گاه بحران اپیدمیولوژی روان پزشكي ناميده ميشوند وجود دارد .1- تخمین بالای اختلالات روان پزشكي در بسیاری از مطالعات. 2- اختلاف در بین نتایج مطالعات.
در توصیف توسعه اپیدمیولوژی روان پزشكي 3 «نسل» از مطالعات قابل ذكرهستند. ظهور اپیدمیولوژی بیماریهای مزمن در 1940 و 1950 مفهومی بود که بعد از جنگ جهانی دوم و احیای علاقه به اختلالات روانی به وجود آمد. قبل از جنگ جهانی دوم ، 16 مطالعه همهگیرشناسی روان پزشكي وجود دارد.این مطالعات عمدتاً بر ثبت موسسات متمرکز هستند (به عنوان مثال، ثبت توسط سازمان بهداشت جهاني و سازمانهای دیگر) شیوع اختلالات روانی در رابطه با ویژگیهای اجتماعي از جمله «بيخانماني، ضعف ارتباطي، خصومت و ارتباطات نامناسب و همچنین فقر و سردرگمی فرهنگی».
در طول 25 سال بعد، كه گاهی اوقات نسل «2» اپیدمیولوژی روان پزشكي گفته ميشود، رشته تحت سلطه جامعهشناسان و روانپزشکان اجتماعی بود، که در اعمال تازه ظاهر شده به بررسی روشهای خانگی مشکل از برآورد شیوع روانی مشکلات و عوامل سببی مورد مطالعه مانند طبقه اقتصادي- اجتماعي، یکپارچگی و استرسهای اجتماعی ميپرداختند. اين مطالعات عمدتاً بهصورت میدانی توسط روانپزشکان و روانشناسان در انجام بدون ساختار مصاحبه بالینی چهره به چهره انجام ميشد. علاقه فزایندهای در فهرست علایم و نشانههای اختلالات روانی بهصورت خاموش وجود داشت، حدود 60 مطالعه اين چنيني وجود دارد كه البته قابلیت اطمینان آنها پایین است.
مطالعات نسل سوم در حدود 1970 ايجاد و از مطالعات نسل 2متفاوت گشتند. در اين مطالعات تلاش بر افزایش قابلیت اطمینان در تشخیصهای روانپزشکی قرار گرفت و نقطه عطفی در جهت دستیابی به این موضوع، انتشار کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روان پزشكي آمريكا نسخه 3 (DSM-3)، در 1980 بود كه شامل 23 مجموعه از معیارهای عملیاتی برای 357 تشخیص سندرمهای روانپزشکی است. دلمشغولی عمدهای از مطالعات نسل 3 برای بهدست آوردن برآورد دقیقی از میزان شیوع (و گاهی اوقات بروز) از اختلالات خاص روانپزشكي بوده، در حالی که 2 نسل اول مطالعات متمرکز بر بهداشت روان بهطور کلی بوده است.
همگام با ساير تحولات اپيدميولوژيك در رشته اپيدميولوژي روان پزشكي نيز تغييرات و چالشهاي جديدي ايجاد گرديده است.
تحقیقات توصیفی به سمت تحقیقات تحلیلی منتقل گرديده و این احتمالاً به خاطر تأثير اپیدمیولوژی ژنتیک و علوم اجتماعی ميباشد. چالشهاي خاص در اپیدمیولوژی روان پزشكي عبارتند از:
1- ارزیابی شناسايي بيمار: تشخیصهاي روانپزشکی عمدتاً بر اساس گزارش علايم) symptoms)بیماران است- تجربیات ذهنی و نه نشانه(signs) ، مثل تب در پزشکی عمومی. علاوه بر این، هیچ علايم یا نشانههای شاخص (pathognomonic) بيماري وجود ندارد.
2- عوامل خطر اكثر اختلالات روانپزشكي كاملاً شناخته شده نيستند. محرومیت اجتماعی، قرار گرفتن در معرض استرس، فقدان حمایت اجتماعی، انزوای اجتماعی، صفات شخصیتی غیرطبیعی و يا تفاوتهاي ژنتیکی، به راحتی یک متغیر منفرد بهعنوان عامل ايجاد بیماریها در اپیدمیولوژی جسمی قابل بررسي نيستند. 3- ساختن يك تشخیص روان پزشكي مستلزم صرف زمان و تلاش بيشتر، بررسي بيشتر از نظر وجود اطلاعات جانبدارانه و عدم پاسخ، مشكلات بيشتري در اپيميولوژي روانپزشكي نسبت به دیگر شاخههای اپیدمیولوژی است.
در اين راستا تحولات عمدهاي در راه است كه بهكارگيري روشهاي خاص بررسي در اين حيطهها و تأثير رشتههاي نو ظهور اپيدميولوژي مولكولي و ژنتيك و تأثير آن بر اپيدميولوژي روانپزشكي از جمله موارد قابل بررسي ميباشد.
دانلود
چاپ شده
شماره
نوع مقاله
مجوز
This work is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.